همه افراد در بیت المال به طور یکسان شریکند
علی(ع) در تقسیم بیت المال به همه افراد به یک چشم نگاه میکردند و هیچ وقت به یک نفر ـ هر چند با داشتن سابقه خدمت بیشتر یا خویشاوندی با پیامبر و... ـ بیش از دیگری سهم نمیپرداختند.
«ابی رافع» در این باره نقل کرده است که در اوایل حکومت علی(ع) طلحه و زبیر به نزد آن حضرت آمدند و گفتند: پیش از این، سهم ما از بیت المال بیشتر بود. علی بن ابیطالب فرمودند: رسول خدا(ص) چقدر به شما سهم میدادند؟ آنها ساکت شدند، آن گاه امام(ع) فرمود: مگر شیوه پیامبر اکرم(ص) از دیگران درستتر نبوده است؟ گفتند: البته که شیوه پیامبر(ص) بهتر بود، ولی ما در اسلام سابقه بیشتر داریم و زحمت زیادی متحمل شدهایم. به علاوه، خویشاوند پیامبر(ص) هستیم. علی(ع) در جواب آنها فرمودند: آیا سابقه و خویشاوندی و تلاش ِ من بیشتر بوده است یا شما؟ گفتند: شما. در ادامه امام(ع) به اجیرشان ـ که در مجلس حاضر بود ـ اشاره کرده، فرمودند: به خدا سوگند بین من اجیرم امتیازی در بهرهگیری از بیت المال نیست.
دقت فوقالعاده علی(ع) در استفاده از بیت المال
حضرت علی(ع) به هیچ روی از بیت المال استفاده شخصی نمیکردند. نقل است که شبی ایشان مشغول حسابرسی بیت المال بودند که طلحه و زبیر وارد شدند. آن حضرت بلافاصله چراغی را که در مقابلشان بود خاموش کردند و چراغ دیگری را آوردند. طلحه و زبیر از دیدن این صحنه تعجب کردند و خطاب به علی(ع) گفتند: مگر این دو چراغ با هم فرق دارند که اینها را عوض کردید؟ امام(ع) فرمودند: روغن چراغی که آن را خاموش کردم، از بیت المال است؛ در روشنیِ آن نشستن و با شما جز درباره بیت المال سخن گفتن، روا نیست.
با ستم نمیتوان به هدف رسید
وقتی برخی نتوانستند رفتار عادلانه علی(ع) را در سیاستهای مالی تحمّل کننده به طرف معاویه رفتند. بعضی از یاران آن حضرت از باب دلسوزی به ایشان پیشنهاد کردند که به این گونه اشخاص سهم بیشتری بدهند تا به معاویه پناهنده نشوند.
علی بن ابی طالب از شنیدن این پیشنهاد بسیار ناراحت شدند و در پاسخ فرمودند: آیا از من میخواهید که از طریق ستم، بر دشمن پیروز شوم! به خدا قسم علی هرگز به چنین کار راضی نخواهد شد.
رد پیشنهاد مالک اشتر
روزی علی(ع) از فرار برخی از سربازان خود، به نزد معاویه گلایه میکردند. مالک اشتر گفت: معاویه با اهل ثروت و اشراف به گونهای دیگر رفتار میکند: به آنها سهم بیشتری میدهد و چون اکثر مردم به دنیا بیشتر تمایل دارند، به معاویه میپیوندند. سپس افزود: اگر شما نیز به آنها مقداری پول بدهید، با ما میمانند و میتوانیم به آسانی با دشمن بجنگیم. حضرت علی(ع) در جواب فرمودند: نگرانی من بیشتر از آن است که مبادا آنها به سبب کوتاهی ما در ادای وظیفه از ما جدا شوند و البتّه میدانم که آنها در این جدا شدن در پی دنیا بودند... امّا آنچه در مورد بخشش اموال و توجّه بیشتر به افراد خاصّ گفتی، برای ما ممکن نیست که به کسی از بیت المال بیشتر از حقاش بپردازیم.
پرهیز از واگذاری کار خود به دیگران
علی بن ابیطالب(ع) هرگز وظیفه خود را به دیگران واگذار نمیکردند. «اصبغ بن نباته» میگوید: امیر مؤمنان(ع) هر روز در بازارها به راه میافتادند و به فروشندگان و خریداران تذکر میدادند. روزی به آن حضرت عرض کردم شما استراحت کنید تا من به جای شما این کار را انجام دهم. در جواب من فرمودند: ای اصبغ، این چه پیشنهادی است! انجام دادن چنین کاری از ناحیه شما هرگز خیرخواهی برای من محسوب نمیشود.
تبلیغ عملی اسلام
روزی علی(ع) به همراه یک نفر یهودی به نزد قاضی مسلمانان میروند تا در مورد زرهی که در آن اختلاف داشتند دادخواهی کنند. با وجود حقّانیت دعویِ علی(ع)، بر اساس موازین قضا، علیه ایشان و به نفع یهودی حکم صادر میگردد. و او زره را تحویل گرفته، از محکمه خارج میشود. امّا چند لحظه بعد از آن برمیگردد و مسلمان میشود و علّت اسلام آوردن خود را چنین بیان میکند: شهادت میدهم که این قانون از احکام پیامبر خداست، چرا که خلیفه مسلمانان برای احقاق حقّ خود به نزد قاضی میرود و قاضی بدون هراس علیه او حکم صادر میکند. شاهد باشید که من مسلمان شدم. آن گاه میگوید: این زره از آنِ علی(ع) است، در جنگ صفین از مرکب او افتاد و من آن را برداشتم. پس از این، امام(ع) آن زره را به او میبخشد و وی که از آن هنگام یکی از پیروان خوب امیرمؤمنان(ع) محسوب میشود، در نهروان در کنار علی(ع) میجنگد.
برخورد با مجرم پس از اجرای حدّ
علی(ع) در اجرای احکام الهی دقیق بودند، امّا این کار سبب نمیشد که حتی ذرّهای از حقوق انسانها را نادیده بگیرند. از یک مرد حبشی نقل میکنند که به همراه جمعی دست به سرقت اموال مسلمانان میزنند. وقتی دستگیر میشوند و در نزد علی(ع) به سرقت اقرار مینمایند، ایشان حدّ سرقت را بر آنها جاری میکند ولی پس از آن که حدّ جاری شد، دستور میدهند که آنها را به خانهای منتقل کنند و در آنجا با روغن و عسل از آنان پذیرایی نمایند تا زخمهای آنها التیام یابد. مرد حبشی میگوید: وقتی زخمهای دست ما خوب شد، علی(ع) دستور دادند بهترین لباس را بر ما بپوشانند؛ آن گاه فرمود: اگر توبه کنید و اصلاح شوید، خداوند دستهای شما را در بهشت به شما بر میگرداند ولی اگر توبه نکنید، جهنم در انتظار شماست و توبه برای شما بهتر است... سپس همه را آزاد ساختند....
سیاست علی(ع) در تقسیم بیت المال
حضرت علی(ع) در اوّلین سخنرانی خود، پس از قبول حکومت فرمود: تا زمانی که یک درخت خرما در مدینه دارم، از بیت المال شما درهمی برای خود برنخواهم داشت و از بیت المال، بی جا و به ناحق نخواهم بخشید و همه را به یک سان سهم خواهم داد. میگویند: عقیل، برادر علی(ع) بلند شد و گفت: آیا مرا با یک غلام سیاه یکسان قرار میدهی! فرمودند: تو بنشین. آیا کس دیگری در اینجا نبود که او سخن بگوید؟ [شایسته نبود در چنین موقعیتی برادر من اعتراض کند.]
امّا ای عقیل! بدان تو از آن غلام سیاه به هیچ روی برتر نیستی؛ مگر در تقوا و سابقه بیشتر در خدمت به اسلام.
پاسخ علی(ع) به یک اعتراض
روش علی بن ابیطالب(ع) در تقسیم بیت المال این گونه بود که بین افراد با دستاویزهای اجتماعی و مسائل نژادی و... تفاوت نمینهادند و به همه به یک سان سهم میدادند. نقل است: روزی موجودی بیت المال را شمردند و معلوم شد به هر نفر، سه دینار سهم میرسد، لذا حضرت دستور دادند که به هر فرد از مسلمانان سه دینار پرداخته شود. یکی از شخصیّتهای مهمّ انصار پس از گرفتن سهم خود گفت: ای امیرمؤمنان! شما سهم مرا با این غلام که دیروز او را آزاد کردهام، یکسان قرار میدهید؟! حضرت در جواب فرمودند: من در کتاب خدا نظر کردم و اولاد اسماعیل را برتر از اولاد اسحاق نیافتم تا سهم یکی از شما را بیشتر از دیگری قرار دهم.
علی و فروش شمشیر
علی(ع) در زمان حکومتشان برای تأمین نیازمندیهای خود، هرگز از بیت المال استفاده نمیکردند. در روایت است: روزی امام(ع) شمشیر خود را به بازار آوردند تا آن را بفروشند و با پول آن، برای خود لباسی بخرند. وقتی شمشیر را در معرض فروش قرار داده بودند، در توصیف آن فرمودند: چه کسی این شمشیر را از من میخرد؟ به خدا سوگند با این شمشیر بارها غبار اندوه را از چهره پیامبر اکرم(ص) زدودهام؛ اگر بهای لباسی را داشتم، هرگز آن را نمیفروختم. عبدالرزاق در «استیعاب» مینویسد: این در حالی بود که همه دنیای اسلام به غیر از شام در اختیار علی بن ابیطالب(ع) بود.
توصیههای علی(ع) به خلیفه دوم
حلبی از امام صادق(ع) نقل میکند که روزی امیر مؤمنان(ع) به عمر بن خطاب فرمودند: اگر سه چیز را حفظ و به آنها عمل کنی، از سایر امور بی نیاز خواهی شد و اگر به آنها عمل نکنی، چیزی سودت نخواهد بخشید. عمر گفت: آن سه چیز چیست؟ امام(ع) فرمود: جاری ساختن حدّ الهی بر آشنا و ناآشنا، در حال غضب و غیر غضب، بر پایه احکام قرآن رفتار کردن و تقسیم عادلانه بیت المال به همه مردم، اعم از سرخ پوست و سیاه پوست. گویند: عمر بن خطاب پس از شنیدن این سخنان حکیمانه گفت: «لَعَمْری لقد او جزتَ و ابلغت؛ یا علی! به جان خودم سوگند که حقیقت را کوتاه و رسا بیان فرمودی.»
عدالت علی(ع) در داوری
علی(ع) به قضاوت، بسیار اهمیّت میدادند، زیرا بیتوجهی به ریزترین نکات مربوط به داوری، حقوق افراد را پایمال میکند. نقل است روزی مردی به خانه علی(ع) وارد شد و ایشان چند روز با کمال احترام و مهربانی از او پذیرایی کردند و در اکرام او از هیچ کوششی دریغ نورزیدند. روزی مردِ مهمان به هنگام بازگشت به خانه، فردی را به همراه خود آورد و به علی(ع) گفت: میان من و این مرد، نزاعی است؛ بین ما دو نفر شما قضاوت کنید. علی(ع) فرمودند: آیا برای محاکمه به اینجا آمدهای؟ آن مرد گفت: آری. حضرت فرمود: از خانه ما بیرون برو، چون پیامبر اکرم(ص) قاضی را از پذیرایی یکی از طرفین دعوا بدون آن دیگری نهی فرموده است.
امیر مؤمنان(ع) و کار در خانه
حضرت علی(ع) در کنار فعالیتهای اجتماعی، به همسر خود، در انجام دادن امور خانه و تربیت فرزندان و... یاری میرساندند.
امام صادق(ع) میفرمایند: علی(ع) برای منزل هیزم فراهم میساخت؛ آب میآورد و خانه را جاروب میکرد و فاطمه(س) گندم را آرد و آرد را خمیر نموده، با آن نان میپخت.
روزی پیامبر اکرم(ص) وارد خانه علی(ع) شدند و ایشان و فاطمه(س) را در حال آسیاب کردن گندم دیدند. رو به آن دو کرده، فرمودند: کدام یک از شما خستهترید؟ علی(ع) فرمودند: فاطمه(س) بیشتر خسته شده. پیامبر(ص) به فاطمه(س) فرمود: بلند شو. آن گاه درجای فاطمه نشسته، به علی(ع) در کار آسیاب کردن کمک کردند.
علی(ع) و تعیین تاریخ
تا سال شانزده هجری مسلمانان از نظر مبدأ سال، تاریخ معین برای خود تا اسناد و مدارکشان را بر اساس آن ثبت کنند. برای رفع این نیاز عمر بن خطاب با اصحاب به مشورت پرداخت؛ هر یک از آنها پیشنهاد خاصّی دادند: بعضی میلاد پیامبر اکرم(ص) و برخی دیگر روز بعثت آن حضرت را برای این کار مناسب میدانستند. وقتی موضوع را با علی بن ابیطالب(ع) در میان نهادند، ایشان هجرت پیامبر اکرم(ص) از مکه به مدینه را برای آن مناسب دیدند و در بیان علت آن فرمودند: هجرت، دوری از سرزمین شرک بود و این کار بزرگترین تحوّل و ترقّی اسلام به شمار میآید. عمر این نظر را پذیرفت و از آن تاریخ به بعد، هجرت پیامبر(ص) مبدأ تاریخ مسلمانان قرار داده شد.
ترک معامله به مثل
در واقعه جنگ صفین معاویه با لشکر خود در کنار فرات مستقر شد و مانع دسترسی لشکر علی(ع) به آب گشت. چون آن حضرت دیدند معاویه مصمم است که نگذارد آب به سربازان او برسد، برای سربازان خود خطبهای خواندند و در ضمن آن فرمودند: شمشیرهای خود را از خون سیراب سازید تا خودتان از آب سیراب شوید... در پی سخنان آن حضرت مالک اشتر به قلب لشکر معاویه تاخت و طولی نکشید که لشکر معاویه فرار کرد و آب به تصرّف سپاه علی(ع) در آمد. برخی از اصحاب آن حضرت پیشنهاد کردند که امام(ع) آب را بر سپاه معاویه منع کنند، همان طور که ابتدا آنها آب را بر لشکر علی(ع) منع کرده بودند. حضرت علی(ع) در پاسخ فرمودند: من هرگز این کار را انجام نخواهم داد؛ بلکه آنها را به هدایت قرآن فرا میخوانم، اگر قبول نکردند، با آنها خواهم جنگید.
درخواست عزل حاکم همدان
علی(ع) به حقوق مردم توجّه خاصّی داشتند و از پایمال شدن حقّ افراد ـ هر چند غیر مسلمان ـ جلوگیری میکردند. نقل است وقتی آن حضرت وارد همدان شدند، مردم آن جا که مجوسی بودند، از ستم حاکمِ شهر به نزد ایشان شکایت بردند. امام(ع) بعد از آن که تحقیق کردند و برایشان مسلّم شد که حاکم همدان با مردم به بدی رفتار میکند، به عمر گزارشی را نوشتند و از او خواستند تا برای آن جا حاکم دیگری انتخاب کند. وقتی مردم همدان به کار علی(ع) پی بردند، بسیار خوشحال شدند و پیشنهاد کردند که امام(ع) در ایران بماند و حکومت آن جا را به دست بگیرد. علی(ع) فرمودند: من بی آن که زمامدار شما باشم، تا آن جا که بتوانم و اسلام به من اجازه دهد به شما خدمت خواهم کرد
یاری بیوهزنان
علی(ع) روزی هنگام عبور از کوچهای زنی را دیدند که مشک آب بزرگی را با زحمت به دوش خود حمل میکند. حضرت مشک آب را از زن گرفتند و آن را به خانه زن رساندند. امام(ع) در بین راه متوجّه شدند که این زن همسر یکی از سربازان ایشان است که در جنگ شهید شده و زن مجبور است به تنهایی و با فقر و تنگ دستی زندگی کند. امام(ع) بدون آن که خود را به زن معرفی کند به دارالخلافه برگشت و مقداری آذوقه و گوشت و... با خود برداشت و به خانه زن آورد و به زن یاری رساند تا برای بچههای یتیم خود نانی بپزد. نقل است ایشان از این که تا آن زمان متوجّه مشکلات آن زن و بچههایش نشده بود، بسیار ناراحت میشود و موقعی که تنور را برای پختن نان روشن میکند، آن گاه که شعلههای آتش بالا میرود، صورت خود را به آتش نزدیک میسازد و به خود میگوید: این آتش را بچش، جزای کسی که از یتیمان و بیوه زنان غفلت نماید، همین آتش است.
یتیم نوازی
علی بن ابیطالب(ع) بر رسیدگی به وضع یتیمان بسیار تأکید میکردند تا مبادا از ناحیه نداشتن سرپرست دچار کمبودهای مادی و معنوی شوند. بر این اساس در بسیاری از مواقع آن حضرت را میدیدند که بچههای یتیم را در آغوش گرفته، به آنها محبّت میکنند. «ابن طفیل» نقل میکند: علی بن ابیطالب(ع) کودکان یتیم را دور خود جمع میکردند و با دست خود غذا در دهان آنها میگذاشتند و آن قدر به نوازش آنها میپرداختند که حتی بعضی از یاران آن حضرت تحت تأثیر آن همه محبّت قرار میگرفتند و با خود میگفتند: ای کاش ما هم یتیم بودیم تا از این همه توجه و محبت آن حضرت برخوردار میشدیم.
نکوهش دنی
علی(ع) هنگامی که شنیدند مردی دنیا را نکوهش میکند با سخنان خود او را متوجّه اشتباهش ساختند و دنیای مذموم و غیر مذموم را به او معرفی کردند. عطّار نیشابوری سخنان آن حضرت را در مصیبت نامه این چنین به شعر در آورده است:
آن یکی در پیش شیر دادگر | ذم دنیا کرد بسیاری مگر |
حیدرش گفتا که دنیا نیست بد | بد توئی زیرا که دوری از خرد |
هست دنیا بر مثال کشتزار | هم شب و هم روز باید کشت و کار |
زانکه عزّ و دولت دین سر به سر | جمله از دنیا توان برد ای پسر |
تخم امروزینه فردا بر دهد | ور نکارد ای دریغا بر دهد |
پس نکوتر جای تو دنیای تو است | زانکه دنیا توشه عقبای توست |
تو به دنیا در، مشو مشغول خویش | لیک در وی کار عقبا گیر پیش |
چون چنین کردی تو را دنیا نکوست | پس برای این، تو دنیا دار دوست |
همدردی علی(ع) با مردم
علی بن ابیطالب(ع) همواره میکوشیدند تا نیازهای مردم را بر آورند. روزی یکی از دوستان آن حضرت به عنوان هدیه مقداری حلوا برای ایشان آورد. امام(ع) انگشت خود را به حلوا زد و به آن نگاه کرد، سپس فرمود: رنگ و بوی خوبی دارد ولی نمیدانم مزه و طعم آن چگونه است و بلا فاصله انگشت خود را پاک کردند و به اطرافیان خود دستور دادند تا آن را بردارند. کسانی که در آن جا حاضر بودند عرض کردند: ای امیر مؤمنان! مگر این حلوا حرام است که به آن لب نزدید. حضرت فرمودند: حرام نیست ولی سزاوار هم نیست که در اطراف من جمعی گرسنه باشند، آن گاه من شکم خود را از حلوا پر سازم.
☻☺☻☺☻☺☻☺☻☺☻☺☻☺☻☺
چهل گنج هنوز نفس میکشد!!
☻☺☻☺☻☺☻☺☻☺☻☺☻☺☻☺
نظرات شما عزیزان:
برچسبها: علییارخداانسانچهل گنجارشمکس
دسته بندی : <-CategoryName->