خصوصیات امام علی (ع)
  • banner 240x80px
  • banner 240x80px
  • banner 240x80px

خصوصیات امام علی (ع)

همه افراد در بیت المال به طور یکسان شریکند

علی(ع) در تقسیم بیت المال به همه افراد به یک چشم نگاه می‏کردند و هیچ وقت به یک نفر ـ هر چند با داشتن سابقه خدمت بیشتر یا خویشاوندی با پیامبر و... ـ بیش از دیگری سهم نمی‏پرداختند.

«ابی رافع» در این باره نقل کرده است که در اوایل حکومت علی(ع) طلحه و زبیر به نزد آن حضرت آمدند و گفتند: پیش از این، سهم ما از بیت المال بیشتر بود. علی بن ابیطالب فرمودند: رسول خدا(ص) چقدر به شما سهم می‏دادند؟ آن‏ها ساکت شدند، آن گاه امام(ع) فرمود: مگر شیوه پیامبر اکرم(ص) از دیگران درست‏تر نبوده است؟ گفتند: البته که شیوه پیامبر(ص) بهتر بود، ولی ما در اسلام سابقه بیشتر داریم و زحمت زیادی متحمل شده‏ایم. به علاوه، خویشاوند پیامبر(ص) هستیم. علی(ع) در جواب آنها فرمودند: آیا سابقه و خویشاوندی و تلاش ِ من بیشتر بوده است یا شما؟ گفتند: شما. در ادامه امام(ع) به اجیرشان ـ که در مجلس حاضر بود ـ اشاره کرده، فرمودند: به خدا سوگند بین من اجیرم امتیازی در بهره‏گیری از بیت المال نیست.

دقت فوق‏العاده علی(ع) در استفاده از بیت المال

حضرت علی(ع) به هیچ روی از بیت المال استفاده شخصی نمی‏کردند. نقل است که شبی ایشان مشغول حسابرسی بیت المال بودند که طلحه و زبیر وارد شدند. آن حضرت بلافاصله چراغی را که در مقابلشان بود خاموش کردند و چراغ دیگری را آوردند. طلحه و زبیر از دیدن این صحنه تعجب کردند و خطاب به علی(ع) گفتند: مگر این دو چراغ با هم فرق دارند که این‏ها را عوض کردید؟ امام(ع) فرمودند: روغن چراغی که آن را خاموش کردم، از بیت المال است؛ در روشنیِ آن نشستن و با شما جز درباره بیت المال سخن گفتن، روا نیست.

با ستم نمی‏توان به هدف رسید

وقتی برخی نتوانستند رفتار عادلانه علی(ع) را در سیاست‏های مالی تحمّل کننده به طرف معاویه رفتند. بعضی از یاران آن حضرت از باب دل‏سوزی به ایشان پیشنهاد کردند که به این گونه اشخاص سهم بیشتری بدهند تا به معاویه پناهنده نشوند.

علی بن ابی طالب از شنیدن این پیشنهاد بسیار ناراحت شدند و در پاسخ فرمودند: آیا از من می‏خواهید که از طریق ستم، بر دشمن پیروز شوم! به خدا قسم علی هرگز به چنین کار راضی نخواهد شد.

رد پیشنهاد مالک اشتر

روزی علی(ع) از فرار برخی از سربازان خود، به نزد معاویه گلایه می‏کردند. مالک اشتر گفت: معاویه با اهل ثروت و اشراف به گونه‏ای دیگر رفتار می‏کند: به آن‏ها سهم بیشتری می‏دهد و چون اکثر مردم به دنیا بیشتر تمایل دارند، به معاویه می‏پیوندند. سپس افزود: اگر شما نیز به آن‏ها مقداری پول بدهید، با ما می‏مانند و می‏توانیم به آسانی با دشمن بجنگیم. حضرت علی(ع) در جواب فرمودند: نگرانی من بیشتر از آن است که مبادا آن‏ها به سبب کوتاهی ما در ادای وظیفه از ما جدا شوند و البتّه می‏دانم که آن‏ها در این جدا شدن در پی دنیا بودند... امّا آنچه در مورد بخشش اموال و توجّه بیشتر به افراد خاصّ گفتی، برای ما ممکن نیست که به کسی از بیت المال بیشتر از حق‏اش بپردازیم.

پرهیز از واگذاری کار خود به دیگران

علی بن ابیطالب(ع) هرگز وظیفه خود را به دیگران واگذار نمی‏کردند. «اصبغ بن نباته» می‏گوید: امیر مؤمنان(ع) هر روز در بازارها به راه می‏افتادند و به فروشندگان و خریداران تذکر می‏دادند. روزی به آن حضرت عرض کردم شما استراحت کنید تا من به جای شما این کار را انجام دهم. در جواب من فرمودند: ای اصبغ، این چه پیشنهادی است! انجام دادن چنین کاری از ناحیه شما هرگز خیرخواهی برای من محسوب نمی‏شود.

تبلیغ عملی اسلام

روزی علی(ع) به همراه یک نفر یهودی به نزد قاضی مسلمانان می‏روند تا در مورد زرهی که در آن اختلاف داشتند دادخواهی کنند. با وجود حقّانیت دعویِ علی(ع)، بر اساس موازین قضا، علیه ایشان و به نفع یهودی حکم صادر می‏گردد. و او زره را تحویل گرفته، از محکمه خارج می‏شود. امّا چند لحظه بعد از آن برمی‏گردد و مسلمان می‏شود و علّت اسلام آوردن خود را چنین بیان می‏کند: شهادت می‏دهم که این قانون از احکام پیامبر خداست، چرا که خلیفه مسلمانان برای احقاق حقّ خود به نزد قاضی می‏رود و قاضی بدون هراس علیه او حکم صادر می‏کند. شاهد باشید که من مسلمان شدم. آن گاه می‏گوید: این زره از آنِ علی(ع) است، در جنگ صفین از مرکب او افتاد و من آن را برداشتم. پس از این، امام(ع) آن زره را به او می‏بخشد و وی که از آن هنگام یکی از پیروان خوب امیرمؤمنان(ع) محسوب می‏شود، در نهروان در کنار علی(ع) می‏جنگد.

برخورد با مجرم پس از اجرای حدّ

علی(ع) در اجرای احکام الهی دقیق بودند، امّا این کار سبب نمی‏شد که حتی ذرّه‏ای از حقوق انسان‏ها را نادیده بگیرند. از یک مرد حبشی نقل می‏کنند که به همراه جمعی دست به سرقت اموال مسلمانان می‏زنند. وقتی دستگیر می‏شوند و در نزد علی(ع) به سرقت اقرار می‏نمایند، ایشان حدّ سرقت را بر آن‏ها جاری می‏کند ولی پس از آن که حدّ جاری شد، دستور می‏دهند که آن‏ها را به خانه‏ای منتقل کنند و در آن‏جا با روغن و عسل از آنان پذیرایی نمایند تا زخم‏های آن‏ها التیام یابد. مرد حبشی می‏گوید: وقتی زخم‏های دست ما خوب شد، علی(ع) دستور دادند بهترین لباس را بر ما بپوشانند؛ آن گاه فرمود: اگر توبه کنید و اصلاح شوید، خداوند دست‏های شما را در بهشت به شما بر می‏گرداند ولی اگر توبه نکنید، جهنم در انتظار شماست و توبه برای شما بهتر است... سپس همه را آزاد ساختند....

سیاست علی(ع) در تقسیم بیت المال

حضرت علی(ع) در اوّلین سخنرانی خود، پس از قبول حکومت فرمود: تا زمانی که یک درخت خرما در مدینه دارم، از بیت المال شما درهمی برای خود برنخواهم داشت و از بیت المال، بی جا و به ناحق نخواهم بخشید و همه را به یک سان سهم خواهم داد. می‏گویند: عقیل، برادر علی(ع) بلند شد و گفت: آیا مرا با یک غلام سیاه یکسان قرار می‏دهی! فرمودند: تو بنشین. آیا کس دیگری در این‏جا نبود که او سخن بگوید؟ [شایسته نبود در چنین موقعیتی برادر من اعتراض کند.]

امّا ای عقیل! بدان تو از آن غلام سیاه به هیچ روی برتر نیستی؛ مگر در تقوا و سابقه بیشتر در خدمت به اسلام.

پاسخ علی(ع) به یک اعتراض

روش علی بن ابیطالب(ع) در تقسیم بیت المال این گونه بود که بین افراد با دستاویزهای اجتماعی و مسائل نژادی و... تفاوت نمی‏نهادند و به همه به یک سان سهم می‏دادند. نقل است: روزی موجودی بیت المال را شمردند و معلوم شد به هر نفر، سه دینار سهم می‏رسد، لذا حضرت دستور دادند که به هر فرد از مسلمانان سه دینار پرداخته شود. یکی از شخصیّت‏های مهمّ انصار پس از گرفتن سهم خود گفت: ای امیرمؤمنان! شما سهم مرا با این غلام که دیروز او را آزاد کرده‏ام، یکسان قرار می‏دهید؟! حضرت در جواب فرمودند: من در کتاب خدا نظر کردم و اولاد اسماعیل را برتر از اولاد اسحاق نیافتم تا سهم یکی از شما را بیشتر از دیگری قرار دهم.

علی و فروش شمشیر

علی(ع) در زمان حکومتشان برای تأمین نیازمندیهای خود، هرگز از بیت المال استفاده نمی‏کردند. در روایت است: روزی امام(ع) شمشیر خود را به بازار آوردند تا آن را بفروشند و با پول آن، برای خود لباسی بخرند. وقتی شمشیر را در معرض فروش قرار داده بودند، در توصیف آن فرمودند: چه کسی این شمشیر را از من می‏خرد؟ به خدا سوگند با این شمشیر بارها غبار اندوه را از چهره پیامبر اکرم(ص) زدوده‏ام؛ اگر بهای لباسی را داشتم، هرگز آن را نمی‏فروختم. عبدالرزاق در «استیعاب» می‏نویسد: این در حالی بود که همه دنیای اسلام به غیر از شام در اختیار علی بن ابیطالب(ع) بود.

توصیه‏های علی(ع) به خلیفه دوم

حلبی از امام صادق(ع) نقل می‏کند که روزی امیر مؤمنان(ع) به عمر بن خطاب فرمودند: اگر سه چیز را حفظ و به آن‏ها عمل کنی، از سایر امور بی نیاز خواهی شد و اگر به آن‏ها عمل نکنی، چیزی سودت نخواهد بخشید. عمر گفت: آن سه چیز چیست؟ امام(ع) فرمود: جاری ساختن حدّ الهی بر آشنا و ناآشنا، در حال غضب و غیر غضب، بر پایه احکام قرآن رفتار کردن و تقسیم عادلانه بیت المال به همه مردم، اعم از سرخ پوست و سیاه پوست. گویند: عمر بن خطاب پس از شنیدن این سخنان حکیمانه گفت: «لَعَمْری لقد او جزتَ و ابلغت؛ یا علی! به جان خودم سوگند که حقیقت را کوتاه و رسا بیان فرمودی.»

عدالت علی(ع) در داوری

علی(ع) به قضاوت، بسیار اهمیّت می‏دادند، زیرا بی‏توجهی به ریزترین نکات مربوط به داوری، حقوق افراد را پایمال می‏کند. نقل است روزی مردی به خانه علی(ع) وارد شد و ایشان چند روز با کمال احترام و مهربانی از او پذیرایی کردند و در اکرام او از هیچ کوششی دریغ نورزیدند. روزی مردِ مهمان به هنگام بازگشت به خانه، فردی را به همراه خود آورد و به علی(ع) گفت: میان من و این مرد، نزاعی است؛ بین ما دو نفر شما قضاوت کنید. علی(ع) فرمودند: آیا برای محاکمه به این‏جا آمده‏ای؟ آن مرد گفت: آری. حضرت فرمود: از خانه ما بیرون برو، چون پیامبر اکرم(ص) قاضی را از پذیرایی یکی از طرفین دعوا بدون آن دیگری نهی فرموده است.

امیر مؤمنان(ع) و کار در خانه

حضرت علی(ع) در کنار فعالیت‏های اجتماعی، به همسر خود، در انجام دادن امور خانه و تربیت فرزندان و... یاری می‏رساندند.

امام صادق(ع) می‏فرمایند: علی(ع) برای منزل هیزم فراهم می‏ساخت؛ آب می‏آورد و خانه را جاروب می‏کرد و فاطمه(س) گندم را آرد و آرد را خمیر نموده، با آن نان می‏پخت.

روزی پیامبر اکرم(ص) وارد خانه علی(ع) شدند و ایشان و فاطمه(س) را در حال آسیاب کردن گندم دیدند. رو به آن دو کرده، فرمودند: کدام یک از شما خسته‏ترید؟ علی(ع) فرمودند: فاطمه(س) بیشتر خسته شده. پیامبر(ص) به فاطمه(س) فرمود: بلند شو. آن گاه درجای فاطمه نشسته، به علی(ع) در کار آسیاب کردن کمک کردند.

علی(ع) و تعیین تاریخ

تا سال شانزده هجری مسلمانان از نظر مبدأ سال، تاریخ معین برای خود تا اسناد و مدارک‏شان را بر اساس آن ثبت کنند. برای رفع این نیاز عمر بن خطاب با اصحاب به مشورت پرداخت؛ هر یک از آن‏ها پیشنهاد خاصّی دادند: بعضی میلاد پیامبر اکرم(ص) و برخی دیگر روز بعثت آن حضرت را برای این کار مناسب می‏دانستند. وقتی موضوع را با علی بن ابیطالب(ع) در میان نهادند، ایشان هجرت پیامبر اکرم(ص) از مکه به مدینه را برای آن مناسب دیدند و در بیان علت آن فرمودند: هجرت، دوری از سرزمین شرک بود و این کار بزرگترین تحوّل و ترقّی اسلام به شمار می‏آید. عمر این نظر را پذیرفت و از آن تاریخ به بعد، هجرت پیامبر(ص) مبدأ تاریخ مسلمانان قرار داده شد.

ترک معامله به مثل

در واقعه جنگ صفین معاویه با لشکر خود در کنار فرات مستقر شد و مانع دسترسی لشکر علی(ع) به آب گشت. چون آن حضرت دیدند معاویه مصمم است که نگذارد آب به سربازان او برسد، برای سربازان خود خطبه‏ای خواندند و در ضمن آن فرمودند: شمشیرهای خود را از خون سیراب سازید تا خودتان از آب سیراب شوید... در پی سخنان آن حضرت مالک اشتر به قلب لشکر معاویه تاخت و طولی نکشید که لشکر معاویه فرار کرد و آب به تصرّف سپاه علی(ع) در آمد. برخی از اصحاب آن حضرت پیشنهاد کردند که امام(ع) آب را بر سپاه معاویه منع کنند، همان طور که ابتدا آن‏ها آب را بر لشکر علی(ع) منع کرده بودند. حضرت علی(ع) در پاسخ فرمودند: من هرگز این کار را انجام نخواهم داد؛ بلکه آن‏ها را به هدایت قرآن فرا می‏خوانم، اگر قبول نکردند، با آن‏ها خواهم جنگید.

درخواست عزل حاکم همدان

علی(ع) به حقوق مردم توجّه خاصّی داشتند و از پایمال شدن حقّ افراد ـ هر چند غیر مسلمان ـ جلوگیری می‏کردند. نقل است وقتی آن حضرت وارد همدان شدند، مردم آن جا که مجوسی بودند، از ستم حاکمِ شهر به نزد ایشان شکایت بردند. امام(ع) بعد از آن که تحقیق کردند و برایشان مسلّم شد که حاکم همدان با مردم به بدی رفتار می‏کند، به عمر گزارشی را نوشتند و از او خواستند تا برای آن جا حاکم دیگری انتخاب کند. وقتی مردم همدان به کار علی(ع) پی بردند، بسیار خوشحال شدند و پیشنهاد کردند که امام(ع) در ایران بماند و حکومت آن جا را به دست بگیرد. علی(ع) فرمودند: من بی آن که زمامدار شما باشم، تا آن جا که بتوانم و اسلام به من اجازه دهد به شما خدمت خواهم کرد

یاری بیوه‏زنان

علی(ع) روزی هنگام عبور از کوچه‏ای زنی را دیدند که مشک آب بزرگی را با زحمت به دوش خود حمل می‏کند. حضرت مشک آب را از زن گرفتند و آن را به خانه زن رساندند. امام(ع) در بین راه متوجّه شدند که این زن همسر یکی از سربازان ایشان است که در جنگ شهید شده و زن مجبور است به تنهایی و با فقر و تنگ دستی زندگی کند. امام(ع) بدون آن که خود را به زن معرفی کند به دارالخلافه برگشت و مقداری آذوقه و گوشت و... با خود برداشت و به خانه زن آورد و به زن یاری رساند تا برای بچه‏های یتیم خود نانی بپزد. نقل است ایشان از این که تا آن زمان متوجّه مشکلات آن زن و بچه‏هایش نشده بود، بسیار ناراحت می‏شود و موقعی که تنور را برای پختن نان روشن می‏کند، آن گاه که شعله‏های آتش بالا می‏رود، صورت خود را به آتش نزدیک می‏سازد و به خود می‏گوید: این آتش را بچش، جزای کسی که از یتیمان و بیوه زنان غفلت نماید، همین آتش است.

یتیم نوازی

علی بن ابیطالب(ع) بر رسیدگی به وضع یتیمان بسیار تأکید می‏کردند تا مبادا از ناحیه نداشتن سرپرست دچار کمبودهای مادی و معنوی شوند. بر این اساس در بسیاری از مواقع آن حضرت را می‏دیدند که بچه‏های یتیم را در آغوش گرفته، به آن‏ها محبّت می‏کنند. «ابن طفیل» نقل می‏کند: علی بن ابیطالب(ع) کودکان یتیم را دور خود جمع می‏کردند و با دست خود غذا در دهان آن‏ها می‏گذاشتند و آن قدر به نوازش آن‏ها می‏پرداختند که حتی بعضی از یاران آن حضرت تحت تأثیر آن همه محبّت قرار می‏گرفتند و با خود می‏گفتند: ای کاش ما هم یتیم بودیم تا از این همه توجه و محبت آن حضرت برخوردار می‏شدیم.

نکوهش دنی

علی(ع) هنگامی که شنیدند مردی دنیا را نکوهش می‏کند با سخنان خود او را متوجّه اشتباهش ساختند و دنیای مذموم و غیر مذموم را به او معرفی کردند. عطّار نیشابوری سخنان آن حضرت را در مصیبت نامه این چنین به شعر در آورده است:

آن یکی در پیش شیر دادگر ذم دنیا کرد بسیاری مگر
حیدرش گفتا که دنیا نیست بد بد توئی زیرا که دوری از خرد
هست دنیا بر مثال کشت‏زار هم شب و هم روز باید کشت و کار
زانکه عزّ و دولت دین سر به سر جمله از دنیا توان برد ای پسر
تخم امروزینه فردا بر دهد ور نکارد ای دریغا بر دهد
پس نکوتر جای تو دنیای تو است زانکه دنیا توشه عقبای توست
تو به دنیا در، مشو مشغول خویش لیک در وی کار عقبا گیر پیش
چون چنین کردی تو را دنیا نکوست پس برای این، تو دنیا دار دوست

همدردی علی(ع) با مردم

علی بن ابیطالب(ع) همواره می‏کوشیدند تا نیازهای مردم را بر آورند. روزی یکی از دوستان آن حضرت به عنوان هدیه مقداری حلوا برای ایشان آورد. امام(ع) انگشت خود را به حلوا زد و به آن نگاه کرد، سپس فرمود: رنگ و بوی خوبی دارد ولی نمی‏دانم مزه و طعم آن چگونه است و بلا فاصله انگشت خود را پاک کردند و به اطرافیان خود دستور دادند تا آن را بردارند. کسانی که در آن جا حاضر بودند عرض کردند: ای امیر مؤمنان! مگر این حلوا حرام است که به آن لب نزدید. حضرت فرمودند: حرام نیست ولی سزاوار هم نیست که در اطراف من جمعی گرسنه باشند، آن گاه من شکم خود را از حلوا پر سازم.



چهل گنج هنوز نفس میکشد!!

نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:






برچسب‌ها: علییارخداانسانچهل گنجارشمکس
دسته بندی : <-CategoryName->